یکی از عمیق ترین مسائلی که باعث شد من تا الان بدون رل باشم ، خوندن بینوایان و ویکتورهوگو کلاس سوم دبستان بود به شدت تاثیر بدی روی من گذاشت ،بلایی که سر فانتین، و کوزت امد

بدبختانه یا خوشبختانه وجود انسان طوری ساخته شده که می‌تواند مدتی دراز از نظر روحی و جسمی رنج ببرد بی آنکه بمیرد

یکی یجوری من وصل کنه به تایم لاین ایران جو منهدم تری تروما بیشتر داره اینجا شبیه یک دهکده آروم شده

یهو به فکر فرو رفتم یک دوست دارم تابستون ها همیشه سفرهای اروپا یا حاشیه خلیج فارس با خانواده میره ولی برای دانشگاه اکثر اوقات اتوبوس میاد میره عجیبه

بچه ها نمیدونم چطوری بگم ولی ایران دیگه داره یک وایب فقر میده نمیدونم چطوری بگم یعنی پولدارم، باشی بازم یک وایب فقر میده اینطوری که غنی نیست

نمیتونم بیشتر از یک ساعت درس بخونم کسی راه حلی چیزی داره جدا

متاسفاته هیچ کدومتون بجز همون خوب نمی نویسین

الان فهمیدم چقدر از زندگی نا راضیم و چقدر سریع میگذره

از زمانی که کارت عضویت کتابخونه ملی ۹ هزارتومن بود تا زمانی که ۴۰ تومن شد ، امتحان داشتم و هنوزم دارم ولی به نتیجه دلخواهم، نرسیدم واقعا یک لعنت به این زندگی

اینستا فیسبوک واتساپ لینکدین یوتیوب همه بدون vpn دارن کار میکنن عجیبه واقعا

بچه ها اینستا امشب بدون vpn کار میکرد

Caught in mid-frame A bird on a mission How lucky am I? #RockinTuesday #BlueTue #WestCoast Cambria, California, last week

الان یک نقطه فرستادم توی گروه وات دانشکده فقط ببینم بدون vpn کار میکنه و عجیب بود کار میکرد

واتساپم که بدون vpn کار میکنه جریان چیه

بخاری شوفاژ هاتون روشنه دیگه ؟

نیاز دارم خر سر شالیزار باشم ولی آدم نه

واقعا خسته‌م دوستان و هزارتا کار‌ نصفه نیمه دارم:((

واقعا حس و حالی مثل دزدان موزه لوور , میخوام

هر طور شده کامبک بزن، اینطوری خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ناراحتم

من دلتنگم؛ خاک بر سرت عزیزم..

بزرگسالی یعنی پذیرشِ این واقعیت که هر چیزی فصلی دارد و فصل‌ها روزی به آخر می‌رسند.

Dot, dot, dot,………🌺

نمیدونم توی مغز معیوب چی میگذشت که تصمیم گرفتم اسکای هم نصب کنم ،همون توییتر این چرندیات میگفتم

تاریک تر شده و حتی شطرنج هم ذهنم منحرف نمیکنه از اون ازار های ذهنی، بنظرم به پذیرش واقعیت رسیدم و باید متاسفم علاقه ای به قبول چنین پذیرشی نداشتم

دلم میخواد بپرم توی استخر از پاییز و زمستون بیزارم دوستان ترجیحم، بهاره

گل امد بی وفایی یادم امد بهار آشنایی یادم امد چرا هرچی فکر میکنم بهار اشنایی نیست امیدوارم تا یک سه سال دیگه ام نباشه

الان بقیه اهنگه از حافظه بلند مدت بعد سه روز یادم امد حوصله نداشتم دانلودش کنم گل امد بی وفایی یادم امد بهار آشنایی یادم اومد

امروز ،پسره ترم پایینی با یک دختر از کنار من و دوستم رد شد و سلام کرد و من ناخودآگاه گفتم بهار خانم ایشونن، وای چطور مغزم اینقدر از کار افتاده😂بهار تنها دختر ورودی شونه ، خیلی شبیه اون بود دختره ، و دقیقا پسره به نابود کردم و رابطه در حال شکل گیری اش واقعا شت شت شت

دوستان من میدونم باید چیکار کنم ولی اصلا انجامش نمیدم مطلقا ساکن شدم ، کسی راه حلی چیزی براش داره ،حالا هر کاری فرق نداره کلا

این هفته از استرس سکته نکنم، شانس آوردم. تصمیمی گرفتم که نمی‌دونم توانایی تحمل این حجم از اضطرابش رو دارم یا نه.

نفهمیدم اخرش نتیجه این جامائیکایی به کجا رسید داستان باحالی بود

خیلی نگرانم برای همین زیاد حرف میزنم

خوشحالم که هیچ خاطره ای از این دانشگاه ندارم

استاد فیزیک دو و یک مون ،دکترا فیزیک اتمی داشت از یکی از بهترین دانشگاه و یک دوره تحقیقاتی انگلیس گذرانده بود ، به شدت باسواد و واقعا دلش میخواست دانشجو به هر طریقی یاد بگیره ، حالا طرف با این سواد امده بود به کسایی درس میداد که اینها حالا مثلا بلد نبودن یک شیب خط بگیرن بنظرم خیلی بهش فشار می امد

امروز می‌خواستیم با دوستم بریم سربه سر ، استاد ریاضی مهندسی بذاریم که کلا هر ترم فقط ۵و۶ نفر با نمره نهایت ۱۳ پاس میکنه ، ولی متاسفانه در اتاقش بسته بود و رفته بود کلاس حیف شد می‌خواستیم بپرسم چطوری فلان نیروگاه برق برای اولین باز زدین و به حرفش بگیریم برای بار ۲۰ تعریف کنه

دوره دو سه روز pms تموم شد و برگشت به روند رفتاری ثابت و فکری یکم اروتر

ولی واقعا گل امد بی وفایی یادم امد

باورتون میشه اینجا فیلتر نیست من تا الان با vpn می امدم 😂

ورودی ما کلا ۳ تا دختر هستیم و ۴۸ این تعداد پسر بعد همه ما باهم فقط در حد سلام اول کلاس هستیم و دیگه تموم هیچ چیز دیگه ای نیست یعنی جزوه ای مبادله نمی‌کنیم ، حالا ما سه تا یکم مثلا بین کلاس باهم صحبت میکنیم ،خیلی کلاس مون روند امن خوبی داره

ترجیح میدم تیرباران شم تا یکبار دیگه در چنین هوایی از دانشگاه برگردم خونه کاش یکی همین روزها تیربارانم میکرد

گل امد بی وفایی یادم امد

گل امد بی وفایی یادم امد

امروز ساندویچ گم کردم نگرانشم ، امیدوارم یک جایی پنهان نشده باشه کپک زده باش بازم مامانم پیداش کنه کلی غر بزنه

کاش ناشنوا بودم

گل امد بی وفایی یادم امد

به تو حاصلی ندارد غمِ روزگار گفتن/ که شبی نخفته باشی به درازای سالی... (سعدی)

ظالم همیشه سالمه

یک پیرمرده خیلی محترم اینجا هست یک چیزی هایی توی دفترچه اش مینویسه و خیلی کنترل میکنه خودش که گریه نکنه ولی کم کم دارند اشک هاش میریزن دلم میخواد کنارش بشینم دوتایی گریه کنیم

من خیلی زیبام ولی خیلی حس زشت بودن بهم دادن و ناکافی بودن فکر نکنم تا اخر عمرم بتونم فراموش کنم که نا کافی ام یا به اندازه کافی زیبا نیستم

میرم بخوابم امیدوارم بتونم یک خواب آروم داشته باشم و تراپیست زیاد حرفهای زرد بزنه اونقدر که حالم واقعا خوب شه