یاد زمان جنگ افتادم که رفته بودیم دهات بابام اینا...اوووووونورِ حیاط یه توالت بود که سوراخش میرسید به مرکز زمین...با همین آفتابه مسیهای صد کیلویی...ما هم بچه بودیم پاهامون تا یه حدی باز میشد...ینی اگه غفلت میکردی خودتو آفتابه تا اعماق زمین رفته بودی😵💫🤦🏻♀️
add a skeleton here at some point
about 2 months ago