ء ‏حس میکنم غرق شدم و جنازه‌ام اومده روی آب‌.

ء دیدی لمس مامان و بابا چقدر آشناست؟ انگار که سرانگشت‌هات اون‌ها رو می‌شناسه؛ حالا این عزیزترینم هم این‌طوره🩵.

ء ‏دونه دونه صفحات درونمو ورق میزنم، و غم پشت غم.

ء ‏غم مثل مار تو بدنم می‌خزه.

ء ‏غمم گنده‌ست و قلبم کوچیک، خیلی خیلی کوچیک.

معنی اسمم :))

ء ‏میگرن اینجوریه که انگار یه نفر تو مغزم رفته داخل اراضی دولتی به صورت غیر قانونی ساخت‌ و ساز کرده و حالا مأمورین دولتی با بولدوزر اقدام به تخریب اون ساختمونای نیمه‌کاره کردن.

ء ‏تو سرم یکی داره فریاد می‌کشه و دهنم بسته تر از همیشه است.

ء ‏تو رو دوست دارم، دست‌های کوتاهم رو که به کمکت نمیان نه 🩵.

ء ‏اینقدر در طول روز فکر میکنم یه جاهایی حس میکنم مغزم سِر شده دیگه.

ء ‏صداش یجوری جذابه که باید صداشو بوسید🩵.

ء ‏بشر رو “میدونم-میدونم‌اش” ذلیل کرده.

ء ‏اینکه یه گربه تو رو به عنوان جای نشستنش انتخاب میکنه حس برگزیده بودن خاصی میده.

ء ‏جمعه شبیه موز له شده کفِ کیفه.

ء ‏بیخودی‌آدم هم ترکیب خوبیه. می‌رسونه منظور رو.

ء ‏یکی اینجا دلش میخواد بارون بباره. :)

ء دردم عصبیه و ای کاش آدما عصبیم نکنن که دردناک نشم.

ء‏ مامانیم میگه: « آدم باید خوش‌گِل باشه».

ء ‏حالم مثل کوچولوییه که گربه جوجه هاشو خورده :(

ء ‏وقتی دلت برام تنگ شد، من توی همه چیزایی که واست نوشتم قایم شدم🩵.

ء ‏ خيلى از حرف پرم، يعنى انقدر پرم كه بايد سكوت كنم.

ء ‏امروز رو با غم خیلی زیادی که پشت چشم‌هام و روی دلم سنگینی می‌کنه شروع کردم.

ء نه واقعا، جنگ از هر بدبختی ديگه‌ای بزرگتره.

ء من هنوزم وقتی زیاد خرید میکنم قیمت واقعی همه رو به مامانم‌ نمیگم.👩🏻‍🦼

ء ‏ظاهرا انسان جاهل زور اعمالش بیشتره!

ء ‏باورم ‌نمیشه خوابیدم تا از حال کثافت بیام بیرون، خواب کثافت تری دیدم والان در خدمت شمام :))

ء ‏فکرها و صداهای توی ذهنم انقدر زیادن که می‌تونن به عنوان یه شخصیت جدا اعلام استقلال کنن.

ء ‏تا قبل از فكرای قبل خواب، همه چی عادی بنظر ميرسه.

ء ‏هنر به موقع بس‌کردن.

ء ‏سرعت قورت دادن غورباقه‌هام خیلی رفته بالا.

ء ‏خوشی زودگذر باعث بدبختی بلند مدته.

ء ‏بدنم برگشته به دوره نوزادى، از ٢٤ ساعت ١٨ ساعت - بايّد - بخوابم.

ء ‏اونقدرى كه ناخودآگاهم توى خواب فعاله، خودآگاهم توى بيدارى فعال نيست.

ء ‏زندگی مملو از انتخاب بین قورت دادن لحظه‌ها یا قی‌ کردنشونه.

ء ‏يه ربع وسط روز سرمو گذاشتم بخوابم، دوبار از نردبون افتادم.

ء وقتی "حسرت"ـِ ش تو يك كلمه معنا بشه، اون لحظه‌ست که ميتونی بفهميش. :)

ء آدم‌ها بابت همراهی نکردنت تو توهماتشون ازت دلخور میشن.

ء ‏نمیدونم چطور بگم. من در بهترین لحظاتم همیشه یه غمی ته دلمه.

ء ‏تنها جایی که «قد» مهمه، قد پنجره است.

ء ‏این توهم دانایی خودش نهایت جهله، جهل مرکب. یعنی نمیدونی ولی نمی‌دونی که نمی‌دونی.

ء ‏حس میکنم ایران واسه خدا حکم اون انباری ته باغو داره که خودشم دیگه حال تمیز کردن و سر زدن بهشو نداره و همینطوری رهاش کرده!

ء اگر به جای اعداد، اجساد را جمع می‌زدیم، کشته‌ها دیگر فقط یک عدد نبودند! فاجعه‌ای ست که چند روز دیگه تازه اندکی از عمق‌شو خواهیم فهمید.

ء ‏دستاوردم از شروع سال جدید تا الان، میگرن لول‌آپ شده‌ست.

ء ‏انگاری ما آدمای خونگی گربه هاییم بخدا :)

ء ‏کافیه ۵ دقیقه خواب بمونی ۳۰ دقیقه دیر میرسی.

ء ‏محلهٔ خوب هرجاییه که سنگک و بربری سر کوچه‌ات باشه.

ء ‏جمعه ها روز انیمیشن دیدنه، هیچ اتفاقی تو دنیا نمیتونه این لذت دنیوی رو از من بگیره.

ء ‏آدما تا به غمت مبتلا نشن، نمیشنون.

ء ‏قلب‌ ها، گنجینه‌های نهانِ حرف‌های فروخورده است.