ديروز تو راه برگشت از مدرسه بچه قشنگم گفت ،خيلي روزش سخت بوده و خيلي اموشنال بوده.
هر چي ديگه پرسيدم ،فقط گفت سخت بوده و سكوت.
رسيدم خونه گفت ،بريم سوار مترو بشيم(مترو سواري هيجان انگيزترين سرگرميشه).
با مترو رفتيم يه ايستگاه كنار آب ،بستني خورديم.
تو راه برگشت به سمت مترو گفت من خسته ام بغلم كن.
9 months ago