اپلیکیشن؟ کانالهای یوتیوب؟ کلاسهای آنلاین؟ کلاسهای حضوری؟ فقط مکالمه؟ کلاسهای ترمیک؟ فشرده یا عادی؟😩

برای شروع مجدد زبان حیرون شدم واقعا. خیلی حس ناتوانی میکنم )))):

اینجا شده شبیه یه روستای دورافتاده بین راهی. سوت و کور و دلگیر

یادش بخیر هفته پیشاین موقع تعطیل بودیم

طپش قلب گایید

اینا از سر صبح یه نفس دارن حرف میزنن :-///

روز بدی نیست

کاش این هفته هم تعطیل کنن! واقعا داغه هوا

بیهوده ترین روز هفته همین یکشنبه هاس

شوخی کارمندی هایی برقراره که اصل مُسهل!

وسط توئیت و منشن بازیاشون نوشت: همه تقدیرشون به تلاششون وصل نیست! خیلی راست گفت به نظرم

من خیلی گرممه! تعطیل کنید باباجان

قوانین خاله بازی و یادم نمیاد. همه اسمشونو تو خاله بازی عوض میکردن یا فقط منو دخترداییم حسرت دافهای فامیل و داشتیم وتو بازی همه جوره ادای اونارو درمیاوردیم؟ من همیشه ژینوس بودم ((((:

َشما برای توسعه فردی تون چی کار میکنید؟

آره من حساسم، که چی؟

اسم بچه رو میخواد بذاره دریچه! میپرسه بذارم مسخره ش میکنن تو مدرسه؟ عقل داری تو؟!

مردم داری، سختترین کار نباشه یکی از سختترینهای دوران بزرگسالی و رفتار بالغانه تو فرهنگ ماس

اگر بین ترک و کرد مجبور به انتخاب شدید، قطعا کرد رو انتخاب کنید.

چند هفته دیگه تولدمه و از الان استرس تبریک گفتن/نگفتن آدما مخصوصا تو خانواده جدید و شرکت و اینا دارم. کاش هیشکی تبریک نگه خیلی موقعیت معذبیه برام

روزی، جایی، دقیقه‌ای خودت را باز خواهی یافت و آن وقت یا لبخند خواهی زد یا اشک خواهی ریخت... - پابلو نرودا

کی میتونه بگه عمر آدم کی تموم میشه؟

کاش فعالیت مفیدی میکردم! کارمندی، اونم اینجورش و با این شرایط پیش اومده، هدر دادن همه چیزه

عشقم به اون آخرین قطره های احساس وجودم بود...

رسیدم شرکت ددیم یادم رفته سوتین بپوشم :-/

نفرت‌پراکنی نکنید و کیرخر. شما چطوری بدون نفرت اینجا دووم آوردید

دنیا و آدمهاش کثافته، مدعیان از همه کثافت تر

ازدواج از آدم کوه میسازه. کوه آتشفشان!

انقد بدم میاد یه دختر همسن و سال خودم منو عزیزم خطاب میکنه. اه اه

مسخره س ولی من هنوز استیکرهای اینجارو پیدا نکردم (((((((: شاید چون با دسکتاپ میام

فقط میشه با این یخچالهای حمل گوشت در سطح شهر تردد کرد

پارسال دو شب گرمسار بودم و خیلی خوش گذشت! کی فکرشو میکرد گرمسار هم خوش بگذره؟

گرمتر از همه روزهای قبل

ساعت نمیگذره امروز. نمیگذره این کثافت

آهوی دشت زنگاری

بهزادها همیشه یه دوز گوشت تلخی دارن درونشون.

شوهر عمه فقط عزت الله مهرآوران تو سریال وضعیت سفید

دیروز دو ساعت با ناخن کارم حرف زدیم، هی اون چشاش پر اشک شد هی من بغض کردم )):

با این لاکهایی که زدم فقط باید از این هتل به اون ساحل از این استخر به اون دریا میرفتم ولی چی؟ نشستم پشت میز کارمندی!

حتی یه نصفه روز هوای ابری نداریم. همه ش آفتاب سوزان

شنبه کشنده ای بود

وقتی اونی که باید میاد تو زندگیت (:

یکم بیشتر از روزهای قبل خالیم

قلبم سیاه شده

گه تو کارمندی

با اینکه هفته جالبی نبود ولی زود گذشت، راضیم

یه ظرف آب گذاشتم پشت پنحره برای این پرنده های اسگل نمیبیننش :-//

همه برگشتن همون توئیتر.

از یک تا ده، نه و نیم عصبانی و به آخر خط رسیده ام.

تو مسیر من یه راننده تاکسی هست کپی بابای بابک خرمدین! همیشه طفره میرم از سوار شدن ماشینش و چقد بدم میاد از آقاهه بنده خدا :-/