دیشب شوهرم منتم رو کشید و حسابی بوسم کرد. منم گریههامو کردم که چرا اصلا بابا روز تولد من مرد، چرا اصلا ما اینجاییم، چرا من افسردهام و غیره. واقعا باید چهار سال بعد از رفتن بابا گریهها تموم میشد که نشده. شب خواب دیدم شکنجه میشم. زبونمو کندن و میخواستن دارم بزنن و گفتم تیربارون کمتر ترسناکه، لطفا...
2 months ago