یه روز صبح از خواب پا شدم.
رفتم دست و صورتم رو شستم وتا سر آوردم بالا یه هو به چشمای خودم زل زدم وخیلی هیجانی و با ریتم؛ شروع کردم به خوندن:
+مامان منو ببخش اگه همه قرارام پنهونین
با یه مشت بدتر از خودم صبح تا شب مهمونیم و الا آخر
باورم نمیشد😅
به شدت از خودم خِجِل شده بودم که چرا همچینچیزی رو حفظم😂🤚
add a skeleton here at some point
about 1 month ago